Site icon aashtimedia.com

خوانش ادبیات داستانی؛ نگاهی بر رمان ناشاد

ادبیات مجرای است برای روایت کردن و مستند کردن. این شناخت از ادبیات خواننده را در طول قرن‌ها مجذوب خود نگه‌داشته است. سارتر نویسنده و فیلسوف قرن بیست گفته:« ادبیات یک التزام است.» پس کار یک ادیب با عنوان «التزام» برای جامعه تلقی می‌شود. در افغانستان اما به دلیل پایین بودن سطح سواد و سنتی بودن جامعه بیشتر مردم به ادبیات و نوشته‌های ادبی توجه نمی‌کنند.

چه کسانی از ادبیات به عنوان ابزار کار استفاده می‌کنند؟ در جواب باید یادآور شوم یکی از آن‌ها داستان‌نویس هاست. بالزاک یکی از پیش‌گامان مکتب ادبی ریالیسمدر اثری بنام «صحنه‌های از زنده‌گی خصوصی » گفته است: « کار داستان‌نویس به کار مورخ‌ها شباهت دارد. در حقیقت، داستان‌نویس مورخ عادات اخلاق مردم و اجتماع خویش است.»  این اشاره بالزاک اهمیت و مسوولیت نویسنده را بازگو می‌کند. در افغانستان نیز نویسنده‌های مطرح و پرکاری داریم که در این نوشته به «ناشاد» اثر محمدحسین محمدی می‌پردازم.

محمد‌حسین محمدی در دنیای ادبیات داستانی افغانستان چهره‌ی مطرحی است. سبک نوشته‌هایش خاص و دلچسپ است. در بخش داستان دو مجموعه داستان درخشان « انجیر های سرخ مزار» و « تو هیچ گپ نزن» و  رمان‌های  از «یاد رفتن»، «ناشاد» و «پایان روز» از او منتشر شده اند.

معرفی اثر و خلاصه‌ی داستان

عنوان اثر « ناشاد» است. چاپ پنچم آن در ۱۳۲ صحفه از انتشارات تاک در سال( ۱۳۹۴) منتشر شد. داستان، روایتی از یک روز پنج سال زنده‌گی یک دختر جوان در زیرخانه‌یی در شهر مزارشریف است که همان یک روز برابر است با آخرین روز قاعده‌گی او. زندگی دختر محدود به همان زیر خانه‌ و شبیه یک بندی‌خانه‌ی خانه‌گی است. پدر دختر یک مرد سنتی و افراطی است که دید فرودستانه نسبت به زنان دارد. اجازه نمی دهد زنان صدایی بلند کنند چه بسا اجازه دهد به بیرون رفتن یا درس و تعلیم. راوی داستان« ضمیر توو تک گویی درونی»است. زاویه‌ی دید درونی و روال داستان خطی است . درون مایه داستان گسترده است می توانیم ظلم، سنت زده‌گی ، سلطه‌ی نامشروع و استبداد را شامل درون مایه بدانیم. نکته های زیر در این رمان قابل تامل است.

نبود تعلیق یا کشمکش در داستان

داستان حادثه‌ی هیجان‌انگیز ندارد و طوری است که خواننده هر آن منتظر یک حادثه و کشمکش است. ولی بر خلاف انتظار خواننده در داستان تعلیق یا حادثه بزرگی وجود ندارد. در بیشتر آثار ادبی جهان شخصیت‌های اصلی داستان‌ها در مقابل شرایط از خود واکنش می‌دهند و قصد ایجاد دیگرگونی دارند؛ اما شخصیت‌های «ناشاد» ایستا اند. این جا نویسنده‌ی اثر کوشش کرده منفعل بودن و عدم تحرک جامعه را در مقابل شرایط نابسامان  نشان بدهد. سکوت در برابر بی‌عدالتی ها به خوبی در این رمان نشان داده شده و این روایت یک روایت مسلط در جامعه‌ی افغانستانی‌ست. تعبیر تاریخ افغانستان دلالت بر سلطه‌جویی، هژمون و شوونیزم دارد که در مقابل این پدیده ها مردم از سر ناآگاهی عکس‌العمل افراطی و  بدتر از آن نشان داده یا اصلا متوجه مساله نشده اند و سکوت کردند.

سلطه‌ی مردانه یا مردسالاری

در رمان آمده: « یک گپ خوب از دهانش نمی‌شنوی هیچ، یا گورمشتی می‌خوری ازش، و یا دو دشنام می‌شنوی. دیگر هیچ وقت‌ها با تو گپ هم نمی‌زند. تو هم از یاد برده‌یی که باید گپ بزنی در این خانه. آغا صاحب می‌گوید صدای سیاسر نباید بلند شود. خانه‌یی که در آن صدای  سیاسر بلند شود، خانه‌ی شیطان است.»، «یک طالب دیگر شده آغا صاحب شده برای تو» ، « آن وقت بوبو چپ می‌شود. هیچ گپ نمی‌زند. دهانش بسته می‌شود. دهان بوبو پیش آغا صاحب همیشه بسته است.» و … نمونه های اند از نمایانگران وضعیت زنان و موقعیت اجتماعی آن‌ها در رمان. ایدیولوژی مردسالار طوری هدایت می شود که زنان را در امور خانواده، زنده‌گی شخصی، فعالیت‌های مذهبی، سیاسی، اقتصادی ، اجتماعی، قانونی و هنری زیردست نگاه دارد. دلیل آن نداشتن اندام مردانه و ویژگی‌های شخصیتی مردانه و بعضی فرهنگ هاست. در رمان این انفعال و ضعف شدید زنان به به‌ترین شکل نمایش داده شده و انزوای جنس زن از سراسر داستان فریاد می زند.

توقف زنان در یک بستر تاریخی

«باز تو استی و زیر خانه. باز تو استی و دیوارهای کاه‌گلی زیر خانه. دیوارهای ضخیمی که نمی گذارند هیچ صدایی به درون بیاید. باز تو استی و کلس‌های زیرخانه که بر روی دیوارها و سقف گنبدی‌اش راه می‌روند، سرهای شان را بالا می‌گیرند و با چشم‌های کلان کلان شان به طرف تو می بینند و تو با نفس کشیدن شان بالا و پایین رفتن پوست نازک زیر گلون شان را دیده می‌توانی. تو استی و دویدن کلس‌هایی که از بالای سرت تیر می‌شوند. تو استی و درزهای بین خشت‌های زیرخانه و کاه‌های روی دیوار. باز تو استی و یخی و نم زیرخانه و تاریکی. همیشه فکر می‌کنی که زیر خانه گورواری تاریک است. باز در زیر خانه استی، در گور تاریکی. چند سال است که این جا استی؟ چهار سال؟ نی پنج سال؟ شاید چند ماه و چند روز هم زیادتر از پنج سال است که هر روز صبح وقت در این زیرخانه تاریک می درآیی و در گور تاریکی آن گم می‌شوی و تا شام در همین جا می‌مانی. …” صص ۳۳-۳۴» ، «زیر خانه گورواری تاریک است. پلک می‌زنی. در تاریکی هیچ چیزی نیست جز دیوارهای کاه‌گلی زیرخانه و کلس‌هایش که گاه گاه از جلو چشمانت رژه می‌روند. آب دیده‌هایت خشک شده‌است که حتا آرام آرام گریان هم نمی‌توانی کرد.»

این نمونه ها از متن، نمایانگر سرکوب مداوم است. روایت پنج سال مکمل در زیر خانه از ترس نیروهای جهادی، با لحن غمگین داستان، خواننده را در سراسر ماجرا با یاس روبرو می‌کند. داستان این روایت، و ویژه‌گی زنان افغانستان را مستند می‌کند که پنج سال زندگی در پستوی خانه یک توقف و ایست دراز مدت در طول شاهراه تغییر و انکشاف است. این توقف توسط شخصیت های اصلی داستان که اصلا تمایل به تغییر ندارند و مدام بسوس سنت های های قدیمی جامعه کشیده می شوند نشانه‌ی سبز میگیرد.

در هر صورت خواهان موفقیت بیشتر «محمدحسین محمدی» استم.

نویسنده: شعبان رحیمی

Exit mobile version