برخلاف اتحاد شوروی سابق که در قانون اساسی خود از مارکسیسم-لنینیسم بهعنوان ایدیولوژی رسمی یاد کرده بود، روسیه که خود را وارث اتحاد شوروی میداند، دارای فلسفهی سیاسی رسمی نیست.
طی حکومت بوریس یلتسین در دههی ۱۹۹۰، نبود فلسفهی سیاسی رسمی بهعنوان مصداق آزادی عقاید عرضه میشد و هنگام ورود ولادیمیر پوتین به کرملین او نیز خود را “طرفدار توسعه” میخواند. اما از حدود ۱۰ سال پیش تلاشها برای پایهگذاری ایدیولوژی حکومتی در روسیه افزایش یافته و تعریفهایی از “پوتینیسم” رواج بیشتری پیدا کرده است.
“پوتینیسم” چیست؟
پوتینسم به نظام سیاسی-اقتصادی روسیه در یک ربع قرن حکومت ولادیمیر پوتین اطلاق میشود، اما صاحبنظران دربارهی اینکه آیا پوتینیسم یک ایدیولوژی خاص است، اختلاف نظر دارند.
آیا پوتینیسم یک فلسفهی سیاسی است؟
میخائیل سوسلوف تاریخدان و مؤلف کتاب “پوتینیسم، ایدیولوژی رژیم پساشوروی در روسیه” سه رکن فلسفهی سیاسی کرملین را چنین برمیشمارد: اتحاد “ملتی که بر مغولها، ناپلئون و هیتلر پیروز شد” و پایبند به ارزشهای سنتی و دینی است؛ پوپولیسم راستگرا که در کانون آن باور به وجود رهبری است که میداند بهترین گزینه برای مردمانش چیست؛ “برتری هر چیز روسی و این اعتقاد که هرچه برای یک آمریکایی خوب است، برای یک روس بد است.”
“ایدیولوژی پوتینیسم” گزارش تحلیلی مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی فلسفهی سیاسی کرملین که گفته میشود با وامگیری شدید از مضامین تزاری و شوروی و همچنین منابع فکری دیگر مانند راستگرایی افراطی قرن بیستم شکل گرفته، رکن اصلی پوتینیسم را “حکومتی امپریالیستی- ناسیونالیستی” میداند که ” بر استثناگرایی ملی و ارزشهای سنتی تکیه زده و به کمک یک دولت مقتدر به مردم روسیه تلقین میکند تنها در این شرایط میتوانند اصالت و هویت خود را حفظ کنند.”
ستون دیگر این ایدیولوژی “غربستیزی است که در کنار ناسیونالیسم افراطی، نقش روسیه به عنوان یک قدرت معنوی بزرگ و تمدنی ویژه را تعریف میکند. “
نظامی بدون ایدیولوژی؟
در کنار کارشناسانی که به تعریف ایدیولوژی پوتینیسم میپردازند، پژوهشگران متعدد “پوتینیسم” بهعنوان یک ایدیولوژی را رد میکنند و معتقدند حکومتی اقتدارگرا (و از نظر برخی، فاشیستی) در روسیه شکل گرفته که در رأس آن ولادیمیر پوتین و در کنار او گروههای رانتخوار هستند و آنها به کمک پروپاگاندا (تبلیغات سیاسی) در میان عوام، وطنپرستی کورکورانه را تحریک و دربارهی مفاهیم لیبرال و دموکراتیک اکاذیب پخش میکنند؛ آن هم صرفاً با یک هدف: خنثی کردن مخالفانشان برای بقای خود در قدرت. مهمترین استدلال برای رد فلسفهی سیاسی پوتینسم، نبود تعریفی از آیندهٔ روسیه است و یا ایدهیی که بتواند کشورهای دیگر را به روسیه جذب کند.
دستگاه پروپاگاندای کرملین مشغول بزرگنمایی دستآوردها و پنهانکاری مشکلات روسیه و اتحاد شوروی در گذشته است اما از ارایهی طرحی مشخص برای آینده و حتی تعریف مسیری که روسیه در زمان حال میپیماید فراری است؛ ممکن است به آن دلیل که گروههای متعدد پیرامون کرملین منافع متفاوت و حتی متضادی دارند و نهادینه کردن ایدیولوژی واحد باعث تفرقه میان آنها میشود، درحالیکه قدرت پوتین در کنترل تمام جریانهای بانفوذ است.
این پژوهشگران میگویند نبود ایدیولوژی رسمی بهعنوان نمونه از آنجا پیداست که نظامیان روس نمیدانند برای چه در اوکراین میجنگند و مشوق اصلیشان تنها پول است.
“فیلسوف محبوب” ولادیمیر پوتین
“تمام جنگهای روسیه دفاعی بوده… روسیه هیچگاه گامی اشتباه برنداشته اما شر و پلیدی فراوان علیه روسیه انجام شد… روسیه همیشه قربانی محاصرهٔ غرب بوده… اما قادر است نه تنها تمام ملتهای اوراسیا را متحد سازد که نیروی وحدتبخش تمام ملتهای جهان باشد.”
این نقلقول از ایوان ایلین است که ولادیمیر پوتین بارها از او بهعنوان فیلسوف محبوب خود یاد کرده است.
همزمان عدهیی متوجه شدهاند ریيسجمهور روسیه هیچگاه از براز ایلین نقلقول نکرده و میگویند ممکن است ولادیمیر پوتین در نوشتههای ایوان ایلین تنها بهدنبال تأیید ایدههایی است که در ذهن خود میپروراند. عدهیی اما معتقدند نوشتههای ایوان ایلین مبانی ایدیولوژیک پوتینیسم را پایهریزی کرده است.
ایوان ایلین (۱۸۸۳ تا ۱۹۵۴) جایگاه خود را در میان فیلسوفان مطرح جهان به دلیل تحقیقی عمیق دربارهی فلسفهی دین هگل تضمین کرد، اما نوشتههای سیاسیاش عمدتاً با انتقاد نظریهپردازان معاصر روبهرو بود، بهویژه زمانیکه طرفدار سرسخت هیتلر و موسولینی شد و آرزو داشت “وطنپرستان روس اشتباهات ناسیونال سوسیالیستهای آلمان و فاشیستهای ایتالیا را تکرار نکنند و بتوانند ایدهی اقتدار ملی در چارچوب سنتهای روسی را به ثمر برسانند.”
از سال ۲۰۰۵ که جسد ایلین از قبرستانی در سوئیس به دیری ارتدوکس در مسکو منتقل شد و ولادیمیر پوتین فرستادهی ویژهیی را اعزام کرد تا تمام یادداشتهای ایلین از آرشیو دانشگاه میشیگان را به روسیه بازگرداند، نظریهها این فیلسوف جان جدیدی به خود گرفته و طرفداران متعددی در روسیه پیدا کرده است.
تابستان گذشته، بهرغم اعتراض دانشجویان، دانشکدهی علوم سیاسی در دانشگاه علوم انسانی مسکو به یاد ایوان ایلین نامگذاری و آلکساندر دوگین سرپرست آن شد.
“مغز متفکر” ولادیمیر پوتین؟
هرچند در بسیاری از رسانهها از آلکساندر دوگین بهعنوان «مغز متفکر ولادیمیر پوتین» یاد میشود، اکثر صاحبنظران معتقدند این نظریهپرداز تأثیری بر کرملین ندارد، هرچند نظرهای او همسو با روایاتی است که توسط کرملین تبلیغ میشود.
آلکساندر دوگین (متولد ۱۹۶۲) مبلغ ناسیونالیسم و اوراسیاگرایی است و اخیراً عمدتاً دربارهی “جنگ مقدس” روسیه علیه اوکراین و “پلیدی مطلقی که در تمدن غربی تبلور پیدا کرده” مینویسد.
او در مصاحبهی اخیر خود با تاکر کارلسون، خبرنگار جنجالی آمریکایی، ابراز اطمینان کرد دلیل “نفرت” غرب از ولادیمیر پوتین به آن دلیل است که ریيسجمهور روسیه “حاضر است با سلاح هستهیی از ارزشهای سنتی دفاع کند.”
آلکساندر دوگین بارها به ایران سفر کرده و از صاحبنظران مورد علاقهٔ مقامات و رسانههای رسمی جمهوری اسلامی است.
“روسیسم”/”راشیسم” چیست؟
ایدیولوژی سیاسی و روشهای اجتماعی طی حکومت ولادیمیر پوتین اغلب با کلمهی ترکیبی برگرفته از روسیه و فاشیسم – “روسیسم” (یا نسخهٔ انگلیسیاش، “راشیسم”) نامیده میشود.
این کلمه برای نخستینبار توسط جداییطلبان چچنی در دههٔ ۹۰ قرن گذشته میلادی استفاده شده بود، اما در رسانهها و شبکههای اجتماعی، عمدتاً از آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین، بهویژه با توجه به حمایت بسیاری از مقامهای روس از “نسلکشی اوکراینیها” بیشتر به چشم میخورد.
سال گذشته پارلمان اوکراین و روزهای بعد مجمع پارلمانی ناتو رسماً فلسفهی سیاسی کرملین را “راشیسم” نامیدند. بهعقیدهی تیموتی اسنایدر، تاریخدان آمریکایی، ویژگیهای کلیدی فاشیسم روسی سرکوب مخالفان در داخل کشور و زیر پا گذاشتن قوانین بینالملل است.
آیا پوتینیسم به بقای رژیم پوتین کمک میکند؟
در پی تهاجم گستردهی نظامی روسیه علیه اوکراین و تشدید کمسابقهی تنشها با غرب، تلاشهای کرملین برای تقویت اصول ایدیولوژیک رژیم پوتین دوچندان شده است.
مقاومت در برابر پروپاگاندا که حتی در دورههای آزادی نسبی در حاشیهی جامعه بود عملاً از میان رفته و کسانیکه مخالف سیاستهای کنونی روسیه هستند و یا قادرند تبلیغات کرملین را به چالش بکشند، به خارج پناه بردهاند یا زندانی شدهاند.
از دید کارشناسانی که پوتینیسم را ایدیولوژی رژیم پوتین میدانند در این مقطع به سختی میتوان تصور کرد چه نیرویی یا چالشی میتواند برای مقابله با ایدیولوژی رژیم پوتین پدیدار شود، بهویژه که انعطافپذیری دستگاه ایدیولوژیک و سادهگی روایتهایی که کرملین تبلیغ میکند هضم آن را برای عمدهی مردم روسیه آسان کرده است.
به نظر آنها، دستکم تا زمانیکه ولادیمیر پوتین زنده و قدرتمند است، و به خصوص اگر روسیه پیروز جنگ علیه اوکراین شود، پوتینیسم پابرجا خواهد ماند و حتی ممکن است به گونهیی در بافت اجتماعی روسیه ریشه بدواند که حاکم بعدی از دل همین حکومت بیرون آید و با اتکا به همین فلسفهیسیاسی در قدرت بماند.
از سوی دیگر، مخالفان تعریف پوتینیسم به عنوان یک ایدیولوژی میگویند این رژیم به وجود شخص ولادیمیر پوتین وابسته است و پس از مرگ یا کنارهگیری وی از قدرت نظام کنونی روسیه که منافع گروه مشخصی را تأمین میکند، رای عدهیی را خریده و دیگران را سرکوب میکند بهکلی متحول خواهد شد.
انارایسکایا- رادیو فردا